همیشه مواظب خودتون باشید
هیچ وقت فک نکنید که مصون شدید
همیشه یه موقعیت جدید هست و همیشه امکان اشتباه
همین
دیگه فک کنم بزرگ شدیم
خیلی چیزا رو تجربه کردیم
هر چند خیلی چیزا مونده که باید تجربه بشه
اما ...
نمیدونم . اما تجربه بهم ثابت کرده زندگی همیشه یه چیز جدید برات تو آستینش داره
یه تجربه جدید و مشکل جدید شاید هم یه موقعیت و یه فرصت جدید
بستگی به خود آدم داره که از کدوم طرف به قضیه نگاه کنه .
یاد گرفتم هر وقت مشکلی برام پیش اومد فقط دیدمو باز تر کنم تا بهتر بتونم اون مشکلو ببینم
با غر غر کردونو غمو غصه که کاری تا الان حل نشده
میدونم یکم ضعیفم تو این کار
باید خودمو بسازم
باید کاری کنم که بتونم در برابر هر مشکل یه واکنش خوب و بجا از خودم نشون بدم
همونطور که توی پست قبلی گفتم باید سعی کنم الگو باشم
باید خودمو از بند خیلی چیزا رها کنم
از دلبستگی ها و دغدقه های بیخود روز مره
هیچ کدوم ارزش غصه خوردن نداره
تو این مدت فقط یه چیزی میدونم و بهش یقین دارم
این که خدایی هست و حس میشه همیشه تو اون جاهایی که باید باشه هست
حتی به اندازه ای که باهاش حرف بزنی
خیلی چیزا رو نمیبینم ولی اون میبینه
خدایا ببخشید که انقدر ناشکرم ، خودت که میدونی ما زمینا خیلی مغرور میشیم فکر میکنیم خیلی حالیمونه
اگه تو دست مارو نگیری جز خودت کسی رو ندارم ، ( ایاک نعبد و ایاک نستعین)
موضوع مهم و جالبی که همه باید تو زندگی بهش دقت کنیم اینه
اقا و خانوم محترم
تا زمانی که خودت یه کاری رو انجام نمیدی
در موردش دیگرانو نصیحت نکن
به همین سادگی
دوست داری الگو باشی ، دوست داری حرفای گنده ی دهن پر کن بزنی
دوست داری مشاور باشی اول از خودت شروع کن
پیامبر به اون عظمت این نکته رو رعایت میکرد
میگن یه روز یه بچه ای که زیاد خرما میخورد آوردن پیش پیامبر گفتن نصیحتش کن زیاد خرما نخوره
پیامبر برگشت گفت من خودم امروز خرما خوردم ببرید فردا بیاریدش
یاد بگیرید تو موضوع به این کوچیکی وقتی باید همه چی رو در نظر گرفت
جطور ما تو مسائل به اون بزرگی شروع میکنیم دهنمون رو باز میکنیم و نصایح گرانقدر خودمون رو به بقیه ارائه میدیم
برای دیگران الگو باشید
بهترین راه برای هدایت دیگران اینه که بهترین الگو باشید
حالا تو هر زمینه ای
نشده تا الان کسی بگه من به اینجا رسیدم چون خیلی خوب نصیحت شدم همه گفتن فلانی الگوی من بوده
یعنی یکی بوده ، عمل کرده ، و من جذبش شدم نه به خاطر حرفش به خاطر عملش
این مطلبم برای خودم نوشتم :))
بازم تیتری برای نوشتم ندارم.
همیشه وقتی دیگه از همه خسته شدم میام اینجا و مطلب میزارم
از نداشته هام شکوه میکنم
و از خدا کمک میخوام
حتی اسمم هم توی وبلاگ نیست :/ نمیدونم چرا ...
ولی گاهی اوقات فقط دلم میخواد بنویسم از خودم و از اشتباهاتم و از چیزی که دلم میخواد
نوشتن به آدم آرامش میده
نه به خاطر اینکه لذت بخشه
فقط به این خاطر که وقتی مشکلات میاد رو کاغذ تازه میفهمی چقد کوچیکن
این روزا اطرافیانمو میبینم .
میبینم که چقد مشکلات بزرگتر از من دارن
دلم میخواد بگم خدایا شکرت
اما شکر خدا گفتن فقط به حرف نیست
به عمله
به اونچیزیه که به خواستش انجام میدی
جز خدا کسی رو ندارم . پس بهتره همون یه نفرو برای خودم نگه دارم
کسی که حداقل میدونم هست .
نمیدونم تا الان چیزی ساختین یا نه
اما آدم وقتی یه چیز میسازه وقتی براش زحمت میکشه
اونو دوست خواهد داشت
پس شک نکنید خدا همه بنده هاشو دوست داره
تیتری ندارم برای نوشتم .
احساس کرختی توی بدنم دارم حسی ندارم .
خستم
قبل از دیگران بیشتر از دستم خودم .
دلم برای خودم تنگ شده . نمیدونم باید چی کار کنم .
ای خدا جون . خودت که بهتر میدونی اگه تو نباشی من ...
من کسی رو ندارم .
همش تورو صد امیزنم
خدایا نزار گمراه تر از این که هستم بشم
نذار توی اشتباهات بمونم
خدایی تنهایی منو پر کن
خودت میدونی چی میگم چه روزهایی گذشت
همشون رو بدون اینکه ارزشی براشون تولید کنم از دست دادم .
میتونستم با کسی که دوسش داشتم برم بیرون و بگردم ولی عوضش تونستم تا میتونم باهاش دعوا کنم . دلم براش تنگ شده
خدا میشه باشه ؟
سال ها بعد
قهرمانِ فیلم ، کسی نیست
که شهر را از دستِ هیولای غول پیکر نجات دهد،
یا
به تنهایى
از عجیب ترین زندان ها فرار کند
و یا یک تنه
ارتشی را حریف باشد...!
سال ها بعد
قهرمانِ قصه کسی ست
که جرأت می کند
و میان "آدم " ها
عاشق میشود !!